Hadi Ahmadi یادداشت هایی از هادی احمدی (سینما و تئاتر ) درباره وبلاگ ![]() این وبلاگ به تجربه های شخصی هادی احمدی و مطالب مربوط به هنر و ادبیات بخصوص در زمینه تئاتر و سینما می پردازد ، منتظر انتقاد و پیشنهاد های شما عزیزان هستم . سن ، ملیت یا زمینه رشد اجتماعی فاقد اهمیت است . آنچه مهم است ، این است که شما چیزی برای گفتن دارید که میتواند و باید از طریق رسانه فیلم به روش خاص شما وبا اصطلاحات ویژه شما بیان شود . بزرگترین فیلم های عصرما هنوز ساخته نشده اند . بیایید بکوشیم یکی از کسانی باشیم که این فیلم ها را خواهند ساخت . (دانیل آریخُن ) آخرین مطالب
نويسندگان اصول کارگردانی تئاتر, تهیه و تدارک در کارگردانی, کار عملی با بازیگران, گزینش ایده, تجزیه و تحلیل متن, انتخاب عوامل و کار عملی با بازیگران, مهمترین و اساسیترین ابزار و عناصر کارگردانی
مراحل کارگردانی کارگردانی عمدتاً شامل دو مرحله است: که تهیه و تدارک خود شامل مراحل زیر میباشد: الف- گزینش ایده: ۳- چگونه؟ (به چه سبک وشیوهای) ۵- کی؟ (در چه شرایط زمانی) ۶- کجا؟ ۷- با چه امکاناتی؟ به طور معمول شخص کارگردان با توجه به شرایط سیاسی- اجتماعی و فرهنگی جامعه و با انگیزههای روحی، روانی و سیاسی- اجتماعی و با توجه به قدرت کارگردانی خود و امکانات اجرایی و توان بازیگران و گروه نمایشنامه را برای اجرا انتخاب میکند. ب- تجزیه و تحلیل متن اصل اساسی کار کارگردان اینست که بفهمد چگونه یک نمایشنامه محتوای خودش را ارائه میدهد؟ باید میان فرم یعنی چگونگی ارائه مفهوم نمایش وخود نمایش یعنی آنچه در ساختار اثر است وجه تمایز عینی قائل شد بنابراین پیش از هر کار باید ساختار هنری اثر بررسی شود زیرا در آن روندی دراماتیک جریان دارد و حوادث آن بر کاراکترها تاٌثیر میگذارد. موقعیتها شاید کاملاً عینی و برون گرایانه باشد مانند داستانهای پلیسی یا سمبولیک و فلسفی مانند در انتظار گودو: کارگردان در این مرحله باید شناخت درستی از نمایشنامه بیابد، بداند که نمایشنامه دارای چه ژانری است؟ بر پایة کدام سبک و یا سبکها پیش میرود؟ اگر از ترکیب سبکهای مختلف پدید آمده دقیقاًسبکها کدامند؟ و نهایتاً هدف کارگردان از اجرا چیست؟ کارگردان باید آنقدر متن را بخواند و برای خود آنالیز کند تا به حدی رسد که از آن متن اشباع شود و همه چیز به شکل تصویر در ذهن او تشکیل شود و آنقدر بر اثر تسلط یابد که متن را رها کند و به اصطلاح متن نوشته شده را زمین بگذارد و از این جاست که میتواند تمرین را شروع کند. اینها همه جز با ادراک در مورد متن و تحلیل نمایشنامه اتفاق نمیافتد. و ادراک نیز عبارتست از دیدگاه کلی کارگردان دربارة متن آنهم بعد از اینکه آن را احساس کرده سپس جزء به جزء مورد بررسی قرار داده است. ّمچنین ببینید: منطق روایت) “چهار نیروی محرکه کارگردان را به هنگام کار بر روی نمایشنامه هدایت میکند: ۱- “دید” او نسبت به نمایشنامه که میتواند بر همة وجوه اجرا از بازیگری گرفته تا صحنه پردازی مسلط باشد. ۳- مهارت در ایجاد” ارتباط” که به بازیگران و طراحان کمک میکند خلاقترین دقت و توجه خود را وقف نمایشنامه کنند ۴- “تمایل شدید” به جلب توجه تماشاگران با تهییج ذهن، قلب و روح آنان در مجموع میتوان گفت در مرحلة تجزیه و تحلیل کارگردان باید به دو بخش بپردازد و آن دو بخش را به واضحترین شکل ممکن برای خود تصویر سازی کند. این دو بخش عبارتند از: الف- چراها؟ ب- چگونگی یعنی کارگردان ابتدا باید به تحلیل برسد و بعد از تحلیل به شناخت. و با شناخت کامل و درست است که چگونگی اجرای یک اثر را میتوان تشخیص دهد و این” چگونگی” است که راهگشای او تا انتها میباشد. ج- انتخاب عوامل و اما مرحله بعدی کار عملی با بازیگران است که خود شامل هفت بخش میباشد. الف- روخوانی و مباحثه: که به دور میز خوانی نیز معروف است. دراین بخش از کار نقشها با توجه به خود نقش و توان و جنس بازی بازیگران تقسیم میشوند که یکی از مهمترین اعمال کارگردانی است و انجام آن نیاز به شناخت وسیعی ازامکانات فرد فرد هنرپیشگان دارد و همچنین نیاز به قدرت فراوان کارگردان. ب- تعیین حرکات: در این مرحله کارگردان با توجه به بداهه سازی و خلاقیت بازیگران بر روی صحنه و طرح از پیش تعیین شده خود براساس موقعیتها و لحظههای متن، حرکات بازیگران را مشخص میکند. ج – کار روی دیالوگ: در این مرحله کارگردان به تقطیع حسی دیالوگها می-پردازد و براساس خود جملهها، فضاها را برای بازیگران تفکیک میکند و همچنین به آکسون گذاری درست جملهها میپردازد. در خیلی از کارها دیده میشود که یک پاراگراف چند خطی را بازیگر یکدست و مونوتن بر روی صحنه بیان میکند در حالیکه وقتی پاراگراف را تقطیع میکنید میبینید که همان پاراگراف از ده جمله یا بیشتر تشکیل شده و هر کدام از این جملهها در یک فضای مخصوص به خود گفته میشود و لذا احساس بیانی خاص خود را دارا میباشند و باز برای رفتن از یک فضا به فضای دیگر پاساژ حسی لازم است. اینها همه در این مرحله با راهنمایی کارگردان تصحیح میگردند. چ – پیراستن: در این مرحله حواشی و شاخ و برگهای اضافی حذف میگردد. ناهماهنگیها گرفته میشود و بی نظمیها، نظم مییابد. ﻫ - مرور: در این مرحله ریزه کاریهای تکنیکی و حرفهای مورد توجه قرار میگیرد. د- تمرینات فنی: در این مرحله تمرین با نور و دکور صورت میگیرد. و دراین مرحله است که کارگردان و طراح صحنه و لباس باید به یک هماهنگی در صحنه برسند. در بعضی مواقع کارگردان مجبور است از بعضی میزانسنها و تصویر سازیهای خود بگذرد چرا که مهم اجرای هماهنگ میباشد. ذ- تمرین نهایی: که همان اجرای ژنرال است و در این تمرین لباسها نیز حاضر شده و بازیگران با تصور یک اجرای کامل باید بر روی صحنه روند. در بخش آخر به توضیح و تشریح مهمترین و اساسیترین ابزار و عناصر کارگردانی پرداخته میشود که عبارتند از: ۱- حرکت: اهمیت حرکت را در نمایش نباید دست کم گرفت. حرکت رکن اساسی تئاتر را تشکیل میدهد و ارزش آن حتی بیشتر از ارزش بصری نمایش است و کارگردان باید پیش از تمرینات از خودش بپرسد چقدر از داستان نمایش بوسیلة کلمات به بیان در آمده و چقدر از طریق حرکت. حرکت وسیلهای است اساسی جهت به منصۀ ظهور رساندن و متجلی کردن هر چه بیشتر خصوصیات اخلاقی، آرزوها، تمایلات درونی و اهداف شخص بازی. حرکت که امری مکانیکی است به صورت واسطهای عینی، بین دو پدیدة ذهنی عمل میکند از یک طرف ذهنیات شخص بازی را برملا میسازد و دیگر آنکه از طریق تجسم بخشیدن به ذهنیات شخص بازی و ایجاد ارتباط با تماشاکن در ذهن او رسوخ میکند و بر اندوختههای ذهنیاش اثر میگذارد. در مجموع میتوان گفت جوهرة نمایش بر مبنای حرکت شکل میگیرد. حرکت تبدیل قوه به فعلیت است. تبدیل ذهن است به عین، و از موقعیت پرسوناژ در لحظه نسبت به احساس شخصی خود و تقابل با شخصیت مقابل نشاٌت میگیرد و ادامه مییابد و باز در این تقابل است که حرکت به سکون تبدیل میشود. ۲- میزانسن: مجموعة ایستها و حرکتهای بازیگران و اشیاء که کارگردان آنها را با شم هنری خود برای صحنه ابداع میکند و به طور کلی مجموعة عناصر شنیداری، دیداری در یک ساختار مناسب را میزانسن گویند. و حرکت باعث تغییر میزانسن میشود. ۳- ترکیب: تئاتر هنری است ترکیبی از خط، رنگ، بافت، سطح، حجم، کلام، صوت… ۴- تصویر: انتقال بار معنا از طریق عناصر عینی و بصری و صوری. ترکیب مجموعه عناصری که ما را به معنا و مفهومی عمیقتر از ظاهر آنها برساند تصویر است. (همچنین ببینید: تصویر) ۵- ترکیب تصویری: کنارهم قراردادن اجزاء، اشیاءو عناصر به حکم عقل و منطق برای انتقال بار معنا از طریق یک تصویر زیبا. (همچنین ببینید: زیبایی شناسی) ریتم: ریتم تا حدی اشاره دارد به تاٌثیر فزایندة ضربانهای متفاوت واحدها و شاید، شیوة دیگری است برای توصیف کردن موج زدنهای متن. تعریف فرهنگ و بستر از ریتم میتواند نقطة شروع خوبی باشد: تاٌثیری که به واسطة عناصر نمایشنامه خلق میشود…. و به گسترش زمانمند کنش مربوط است. بنابراین تعریف میتوان فهمید که ریتم تاٌثیر نواختهای فزاینده است و اینکه روشی است برای تبیین نواختهای چندگانه که با هم همنشین هستند. یک جریان یکنواخت باعث کرختی تماشاگر میشود. و اگر این جریان سرعتی سریعتر از حد معمول زندگی دارا باشد تماشاگر عصبی و آشفته و کلافه میشود. پس ریتم نمایش باید ریتمی منطبق با ریتم زندگی داشته باشد و تنظیم ریتم بوسیلة تمام عناصر موجود در صحنه صورت میگیرد، که مهمترین آنها ریتم درونی و بیرونی بازیگر است که فضا و حال و هوای نمایش را آشکار میسازد. هدایت بازیگر: کارگردانی موفق است و میتواند بازیهای زنده و پر انرژی از بازیگران دریافت کند که بتواند از طریق توضیح و تشریح شخصیت و توجیه بازیگر، او را هدایت کند. از هر عاملی و ابزاری استفاده کند تا بازیگر را به نقش برساند. و اما سادهترین، راحتترین و بدترین شکل هدایت بازیگر آنست که کارگردان خود به جای بازیگر بازی کند چرا که ممکن است کارگردان نتواند از عهدة اجرای نقش به نحوة مطلوب بر آید و همچنین ممکن است کارگردان آنقدر خوب نقش را اجرا کند که دیگر فرصتی برای خود انگیختگی و تخیل بازیگر باقی نماند و یا ممکن است کارگردان آنقدر نقش را خوب بازی کند که بازیگر در خود احساس بی لیاقتی کند. بسیاری از کارگردانها بهانه میآورند که بازیگر نمیتواند و من مجبورم به جای او بازی کنم تا یاد بگیرد اما باید گفت که او خود، وظیفة کارگردانی را نمیداند و بهترست کارگردانی را کنار بگذارد اگر به طریقی دیگر نمیتواند بازیگر را هدایت کند. در آخر باید گفت که کارگردانی علم است، تکنیک است به اضافة هنر، و بخش علم و تکنیک را باید فرا گرفت و نیاز به هوش و حساسیت بالایی دارد. و اما کارگردانی چیزی نیست جز آفرینش زندگی یا بخشی از آن بر روی صحنه، و باز میگویم که بهترین مرجع و کتاب و استاد برای فراگیری کارگردانی، شناخت زندگی و آدمها با همة زیروبمش میباشد. و باید گفت صحنه ماشین پروازی است که باید با مهارت کامل هدایت شود. کارگردان با شناخت محدودیتهای فرم هنری خود میداند کدام راه باز و آزاد است به همین دلیل است که میتواند دیگران را با خود همراه کند. هدف او پرواز در عین محدودیتها است. کارگردانی، عمل کردن به شکل کاملاً آزاد در فضایی محدود و یا نشان دادن آزادی در قفس است. منبع : آموزش سینما و تئاتر آنلاین (آستا) نظرات شما عزیزان: پيوندها
![]()
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||